ايرانيان از نخستين ملتهايي بودند كه دين اسلام را پذيرفتند و همگي توان خويش را در راه پروراندن و بالاندن فرهنگ اسلامي به كار گرفتند و ادب و زبان عرب را، با زبان و فرهنگ خويش برآميختند و آن اندازه در اين كار پيش رفتند كه هيچ ملتي به پاي ايشان نرسيد.
ايرانيان در فراهم آوردن فرهنگهاي لغت عرب بسيار كوشيدند و «ميتوان به جرأت گفت كه لغتنويسي زبان تازي از اختراعات و ابداعات ايرانيانست»(1)
در دانشهاي ديگر هم اگر تلاشها و كوششهاي اين ملت، بيشتر از ساير ملتها نباشد كمتر نيست و هنوز هم از بيشترينه اين دانشها رنگ و بوي ايرانيان ديده و شنيده ميشود.(2)
از كارهاي ارزشمند ديگري كه ايرانيان بدان برخاستند برگردان قرآن به زبان فارسي است. گستردگي و پهناي كار در اين زمينه آن اندازه و بدان پايه است كه هيچ قوم و ملتي نميتواند ياراي برابري با ملت ما را داشته باشد، دربارة اين برگردانها و شمار آنها هيچ مأخذي نداريم كه در آن به گونهاي مستقل و مشخص از اين قرآنها سخن گفته شده باشد و بايد كتابي جداگانه به كتابشناسي قرآنهاي مترجم اختصاص داده شود تا هريك از اين ترجمهها را معرفي نمايد.(3)
آشنايي با اين ترجمهها و شناخت اين برگردآنها كه در دورهها و حوزههاي مختلف، به دست دانشمندان و تفسيرگران بزرگ و چيره در علوم اسلامي و مسلط به زبانهاي عربي و فارسي، نوشته شده است ميتواند كمك بسيار بزرگي باشد به مفسران و مترجمان قرآن در اين روزگار.
ترجمه هاي تازهاي كه از قرآن در دست است نشان ميدهد مترجمان نوين قرآن، شناخت تام و تمام و كافي از زبان ترجمههاي كهن قرآن به فارسي ندارند از اين روي نتوانستهاند در ترجمه خويش از واژگاني بهرهگيرند كه در خور برابر نهادن با لغات قرآني باشد.
زبان همه اين ترجمهها يكدست نيست و بر فرودي و ناهمخواني و چندگونگي زيادي در آنها آشكار است. گاه از زباني روزنامهاي و نه چندان قوي سود بردهاند و گاه با استفاده از برخي از ترجمههاي كهن زباني سخته و پخته دارند.
گفته شد كه مترجم قرآن در اين روزگار بايد از زبان برگردانهاي قرآن كه در طي هزار سال ادب فارسي فراهم آمده است استفاده كند غرض اين نيست كه اين مترجم واژهاي ناشناخته و دشوار را از يك ترجمه بسيار كهن فارسي بردارد و به كار ببرد، بلكه بابد از مفهوم آن واژه استفاده نمايد و بينش و نگرش هزار ساله دهها و صدها مترجم را، كه عمر خويش را در ترجمه قرآن صرف كردهاند، در نظر داشته باشد از واژههاي كهن فارسي هم البته ميتوان جاي جاي بهرهور شد.
براي در دست داشتن يك ترجمه فارسي روشن و بيابهام و يكدست و روان و استوار از قرآن با زباني كه شايستگي برابر نهادن گفتار ايزدي را داشته باشد بايد به چند كار و تحقيق و پژوهش جدي و مستند دست زد از آن جمله است:
2ـ آمادهسازي و چاپ ترجمه ها و تفسيرهاي كهن به فارسي، كه بايد در نهايت دقت انجام گيرد نه مانند پارهاي از ترجمهها كه تاكنون به چاپ رسيده است و انباشته از غلطخواني و نادرستي است.
1ـ فراهم آوردن فرهنگ تاريخي برابرهاي واژگاني قرآني
شادروان دكتر احمد رجايي بخارائي در سال 1348، با ياري گروهي از پژوهشگران و دانشپژوهان كار تهيه فرهنگ برابرهاي قرآن را آغاز كرد مقدار زيادي يادداشت و فيش فراهم آمد اما جا به جا شدن مقامات آستان قدس رضوي در آن روزگار و دگرگونيهايي كه در آن دستگاه پيش آمد باعث شد كه آن استاد، كه به عنوان مدير كل امور فرهنگي و كتابخانهها اين كار را بردست گرفته بود، اين پژوهش را از دست فروگذارد و پس از كنارهگيري آن مرد، تا روزگاري نهچندان طولاني، اين كار پيگيري شد و سرانجام پايان نگرفت. از رهگذر اين پژوهش چند قرآن مترجم كهن بازشناخته شد مانند:
گزارهاي از بخشي از قرآن كريم، قرآن شماره چهار آستان قدس، و فرهنگ لغات قرآن مكتوب به سال 556 هجري (6) و چندين مقاله سودمند نوشته شد.(7)
نگارنده اين يادداشت به سابقه كشش و شوقي كه از سالهاي سال پيش در سرودل داشت پاي در اين پهنه بيكرانه گذاشت و چون ميدانست كه نخستين گام از براي آغازيدن به اين كار بزرگ بررسي و برگردانهاي كهن قرآن به فارسي است، از اين روي به بررسي قرآنهاي كتب خانه آستان قدس پرداخته است.
از فرورفتن در اين درياي دور فرود كرانه ناپديد، گوهرهايي به دست آمد كه دست هيچ گوهرشناسي آنها را نپسوده بود و هيچ صاحب دلي گرد فراموشي قرون را از چهره پاك آنها نزدوده بود.
دهها برگردان كهن و بسيار ارجمند برگزيده شد و پايمردي سرپرست آگاه دل مركز نشر دانشگاهي(8) عكسهايي از اين نسخههاي ديرياب فراهم شد و در موسسه فرهنگي محمد رواقي كار تهيه «فرهنگ تاريخي برابرهاي قرآن به فارسي» آغاز گرديد. برابرهاي بسياري از اين قرآنها مترجم بيرون آورده شد كه برشمردن حتي واژههاي ناشناختهاي كه از اين پژوهش به دست آمده است از حد يك كتاب بيرون است.
اگر بتوانيم اين كار را پايان بريم حدود دوازده تا پانزده مجلد خواهد شد كه چندمجلد آن به فرهنگ فارسي در برابر واژههاي قرآن و بقيه مجلدات در بردارنده واژههاي قرآن در برابر واژههاي فارسي است با توضيح و شرح لغتهاي ناشناخته فارسي. بر آن هستيم تا با سود بردن از اين فرهنگ ترجمهاي از قرآن آماده كنيم و در اختيار خواهندگان آن بگذاريم.
چاپ و نشر ترجمهها و تفسيرهاي كهن قرآن به فارسي با تصحيح تفسير ابوالفتوح رازي آغاز ميشود جلدهاي اول و دوم اين متن در سال 1323 قمري به اهتمام محمد كاظمبن محمد طباطبايي تبريزي به چاپ رسيد و مجلدات سوم تا پنجم به تصحيح سيدنصرالله تقوي در فاصله سالهاي 1315ـ1313 شمسي نشر گرديد. چاپ دوم اين متن به كوشش مهدي الهي قمشهاي در سال 22ـ1320 انجام گرفت.(9)
كشفالاسرار و عدةالابرار معروف به تفسير خواجه عبدالله انصاري ترجمه و تفسير كهن ديگري است از قرآن به فارسي كه مجلد اول آن به سال 1331 شمسي در مطبعه مجلس به همت علي اصغر حكمت به چاپ رسيد(10)
ترجمه و قصههاي قرآن از روي نسخه موقوفه بر تربت شيخجام مبتني بر تفسير ابوبكر عتيق نيشابوري در سال 1338 به سعي و اهتمام يحيي مهدوي ـ مهدي بياني، در مجموعه انتشارات دانشگاه تهران چاپ شد.(11)
و بالاخره مجلد اول كهنترين ترجمه و تفسير شناخته شده از قرآن به فارسي، «ترجمه تفسير طبري» به سال 1339 شمسي به تصحيح و اهتمام حبيب يغمايي به زيور طبع آراسته گرديد.(12)
بنياد فرهنگ ايران با آگاهي از ارزش ترجمههاي قرآن به فارسي از سال 1344 دستاندركار چاپ و انتشار ترجمهها و تفسيرهاي قرآن به فارسي شد، تفسير قرآن پاك،(13) تفسير قرآن كريم(14) تفسير قرآن مجيد(15) تفسير نسفي،(16) ترجمة قرآن موزة پاريس(17) و تفسير بصائر يميني(18) نمونههايي است از كارهاي اين بنياد فرهنگي در زمينة برگردانها و تفسير قرآن به فارسي.
نگرشي كوتاه در اين ترجمههاي قرآن، از ترجمه تفسير طبري گرفته تا ابوالفتوح، نشان ميدهد با اينكه اين ترجمهها همگي به فارسي است ولي زبان آنها با يكديگر بسيار متفاوت است.
چگونه است با اينكه ميگوييم همه اين ترجمهها به فارسي است زبان آنها با هم نميخواند؟
بايد گفت مردمي كه در سرزمينهاي پهناور ايران ميزيستهاند به زبانهاي مختلف سخن ميگفتهاند كه همگي آنها فارسي ناميده ميشود.(19) ولي مثلاً زبان مردم نيشابور با زبان مردم هرات فرق دارد.(20)
نوشتهاند: «يكي از شاهان خراسان به وزيرش دستور داد تا مرداني را از پنج حوزه اصلي گرد آورد، پس چون آماده شدند سگستاني به سخن آمد، وزير گفت: اين زبان براي جنگ خوبست، سپس نيشابوري به سخن آمد، او گفت: اين زبان براي داوري خوبست، سپس مروزي به سخن شد و او گفت: اين زبان وزارت را سزاست و...»(21)
در آن روزگار زبان عربي به عنوان، زبان دين و زبان علم و سياست، زبان رسمي اين سرزمين شده بود و دانشمندان بيشتر كتابهاي خود را به زبان عربي مينوشتند حتي نويسندگان و پژوهندگان ايراني هم در خدمت آن زبان بودند و فرهنگها و فرهنگنامهها از براي زبان تازي فراهم ميآوردند.(22) تمام لهجهها و گونههاي زبان عربي را ثبت و ضبط ميكردند و به زبان فارسي كمتر عنايت ميشد، تا چه رسد به گونهها و گويشهاي آن.
پادشاهان و اميران ايران كه دست نشاندگان خليفگان عباسي بودند براي خوش خدمتي، هرگونه بندگي را تن داده بودند و روزگار را بر ملت ما تيره و تنگ كرده بودند.
در اين روزگار تنها جماعتي از بخردان و دانشمندان اين ساماناند كه آتش فرهنگ و زبان فارسي را زنده نگه ميدارند و سهم مترجمان قرآن به فارسي در اين ميان بسيار زياد است و بحق و بسزا اين روزگار را ميتوان روز بازار ترجمه قرآن به زبان فارسي دانست. اين انسانهاي بزرگ ميكوشند تا با ترجمه قرآن به فارسي هم پيام قرآن را بگزارند و هم زبان حوزه خود را گرمي و سايه بخشند شمار اين ترجمهها آن اندازه است كه ما هنوز نتوانستهايم حتي به بخشي از اين گنجينه ارجمند دست يابيم. دانشمنداني كه در حوزههاي مختلف اين كشور ميزيستهاند براي شناساندن قرآن و مفاهيم آن به مردمي كه در حوزه و سرزمين آنها زندگي ميكردهاند، به ترجمة قرآن به گونههاي مختلف زبان فارسي دست يازيدهاند و از اين راه توانستهاند «زبان فارسي» را كه در پيوستگي و يگانگي ملت ما موثر است از براي ما نگاه دارند.
پژوهش در يك يك متنهاي كهن كه به «زبان فارسي» نوشته شده است نشان ميدهد كه هر يك از آنها به زبان يا گونه زباني ويژهاي است، زبان رودكي را در همان هزار و اند بيتي كه از او بر جاي مانده است با هيچ يك از شاعران روزگار او و پس از او نميتوان سنجيد حتي برخي از واژهها و تعبيرها در شعر اين گوينده يافت ميشود كه در آثار قرن چهارم كمتر ديده شده است.
يك سنجش واژگاني ميان فردوسي و ناصرخسرو نشان ميدهد كه در شعر ناصرخسرو صدها واژه به كار گرفته شده است كه حتي يكبار هم در شعر فردوسي ديده نميشود و در شعر فردوسي هم دهها واژه آمده است كه در سخن ناصر خسرو نيست اين اختلاف و ناهمخواني واژگاني در ترجمههاي كهن قرآن بهتر و روشنتر آشكار ميشود. از بررسي و مقايسه زبان ترجمه تفسير طبري، تاج التراجم، ترجمه ابوبكر عتيق نيشابوري، ترجمه نسفي، ترجمه «كشفالاسرار» و ترجمه «ابوالفتوح رازي» با يكديگر بخوبي در مييابيم كه اختلاف زبان اين ترجمهها تا چه اندازه است.
آمد شد (طبري)، ناهمواري (طبري)، گردانش، گردايش (طبري)، فادوايي (ترجمه و قصهها)، شد آمد (كشف)، جداجدي (كشف) برافرود شدن، برفرورد (نسفي)، گرديدن (ابوالفتوح). (23)
بهنبارده (طبري)، بيانبارده (طبري)، دانكي (طبري)، نشاط گرفته (طبري)، دنه (ترجمه و قصهها)، طغيان نعمت (كشف)، راي مستي (شنقشي)، فيرندگي (لسان التنزيل).(24)
زاهدان (طبري)، ناخواهندگان (طبري، لسانالتنزيل)، ناكامان (طبري)، دژكامان (طبري)، سردبانان (ترجمه و قصهها) بيرغبتان (ابوالفتوح)، دل سردان (الدررفي الترجمان).(25)
كامرانان (طبري)، خداوند نعمت (طبري)، دنه گرفتگان (ترجمه و قصهها)، نازنينان (كشف)، منعمان (ابوالفتوح)، راي مستان (ترجمة موزة پارس)، انباردگان، گردن آوران (تفسيري بر عشر).
شستي به دهن (طبري)، سواندن (طبري)، بخشيدن يعني دميدن (طبري، قرآن شمارة چهار)، بانگ و شوشست (ترجمه و قصهها)، صفير زدن (كشف)، صفير (ابوالفتوح)، شخوليدن (لسان التنزيل)، بشخوا، وص وص كردن (شفشي)، شخيوه (تفسير مفردات قرآن).
اگر زبان فارسي دري يا فارسي يا دري يك زبان صددرصد شكل گرفته و مشخص ميبود، بي گمان اين چند گانگي در زبان اين ترجمهها ديده نميشد با بررسي و پژوهش در متون فارسي، و تأمل در گونههاي مختلف زباني اين نوشتهها، ميتوانيم به معيارهاي دربست دست يابيم، و به ياري آن به محل تأليف يا كتابت آن دسته از اين متنها كه محل تأليف و كتابتشان شناخته نيست پي ببريم، و زبان يا گونههايي از زبان را كه در نوشتن اين آثار به كار گرفته شده است بشناسيم. اين تحقيق كه براي نخستين بار از آن سخن گفته ميشود و تاكنون مطرح نبوده است چندين نتيجه بسيار سود بخش دارد:
1ـ فراهم آوردن يك اطلس گويششناسي يا لهجهشناسي فارسي را پايهريزي ميكند.
2ـ تصحيح متون فارسي را، كه بيشك هر كدام زباني خاص دارند، آسان ميكند.
3ـ براي تهيه فرهنگ تاريخي زبان فارسي، كه به هرحال بايد يك روز آغاز شود و به انجام رسد، بسيار لازم است.
4ـ پايههاي سبكشناسي، در حقيقت لهجهشناسي فارسي كهن را، كه براساس دورهاي گذاشتهاند برهم ميريزد و روشن ميكند كه شناخت زبان هر نويسنده تنها محدود به زمان آن اثر نيست. بلكه حوزه و مكان نويسنده را بايد پيش چشم داشت.
5ـ آگاهي از گونههاي زبان يا گويشهاي فارسي و به كار گرفتن واژههايي از آنها، به بازسازي واژههاي فارسي كمك فراوان مينمايد و ما را در برخي از موارد، از به كار بردن كلمات بيگانه بينياز ميكند.
در اين مقاله سخن بر سر «برگرداني از قرآن به فارسي» است كه با توجه به قرائن و به لحاظ زبان ويژهاش، شايد بتوان آن را كهنترين ترجمه قرآن به فارسي دانست در سراسر جهان.
زبان اين ترجمه قرآن با هيچ يك از برگردانهاي قرآني سنجيدني نيست انبوه واژههاي كهن و ناشناخته كه در دل اين متن نهفته است از كهنگي آن حكايتها دارد، نه ميتوان آن را با «ترجمه تفسير طبري» مقايسه كرد و نه با «كشفالاسرار» يا ترجمه «ابوبكر عتيق نيشابوري» و نه با ترجمه «ابوالفتوح رازي»
واژههايي كه در اين ترجمه قرآن آمده است نموداري است از توان زبان فارسي، زبان اين ترجمه و صورتهاي صرفي و واژههاي اين برگردان كه به زبان فارسي ميانه نزديكترست تا به زبان يا گونههاي شناخته فارسي كهن در قرن سوم يا چهارم.
«ترجمه تفسير طبري» را نخستين ترجمه قرآن به فارسي ميدانند اما گفتة «شهفور ابوالمظفر اسفرايني»، در «تاج التراجم»، نشان ميدهد كه اين گمان ميتواند نادرست باشد:
«و از بهر اين معني بود كه سلمان فارسي از مصطفي (ص) دستوري خواست تا قرآن را به پارسي به قوم خويش نويسد، وي را دستوري داد چنين گفتند كه وي قرآن نوشت و پارسي آن در زير آن بنوشت».
اين سخن را بيگمان ميتوان پذيرفت و نميتوان قبول كرد كه از روزگار نمود و نمون(28) قرآن تا زمان نخستين ترجمه شناخته شده به فارسي، «ترجمه تفسير طبري» برگردان ديگري از قرآن در دست نبوده باشد.
پذيرفتني نيست كه بگوييم در طول سيصد و پنجاه سال و در نخستين سدههايي كه دين اسلام، به اين سرزمين آمده و بر مردم ما عرضه شده است، اين مردم ترجمهاي از قرآن به دست نداشتهاند، و چگونه ميتوان پذيرفت مردمي كه با زبان عربي آشنايي نداشتهاند برگرداني از قرآن به فارسي در اختيار نداشته باشند؟
واژههايي كه در ترجمه حاضر به كار آمده است اين گمان را پيش ميآورد كه آيا اين ترجمه يكي از همان ترجمههايي از قرآن است كه پيش از «ترجمه تفسير طبري» نوشته شده است؟
در اين ترجمه صدها واژه ناشناخته كهن يافت ميشود كه در هيچ يك از فرهنگهاي فارسي از «لغت فرس اسدي» گرفته تا «لغت نامه دهخدا» و «فرهنگ معين» يادي از آنها نشده است.
عمر اين ترجمه را ميتوان به پيش از هزار سال برآورد كرد و به احتمال پيش از روزگار «ترجمه تفسير طبري» و «شاهنامه فردوسي» دانست.
متن اين قرآن با تمامي قرآنهاي موجود و قرائتهاي معتبر و مستند به تمام و كمال مطابقت دارد و از نگاه معنوي، دقتها و موشكافيها و باريكنگريهايي در اين ترجمه عزيز شده است كه در كمتر ترجمهاي از ترجمههاي كهن و نوين، ديده ميشود.
افتادگي آغاز و انجام آن سبب شده است كه مترجم آن و زمان ترجمهاش بر ما پوشيده بماند. دقت و وسواسي كه مترجم اين برگردان در كار ترجمه دارد شگفت آورست و نشانهاي است از توانمندي و توانايي اين مترجم ناشناس، و اگر خواسته باشيم مثالي از براي اين سخن بياوريم بايد از خواننده خواهش كنيم اين ترجمه را از آغاز تا پايان بخواند و با متن قرآن مقابله كند و با ترجمههاي ديگر بسنجد.
از قدرت شگرف مترجم در گزينش تعبيرات و واژهها ميتوان دريافت كه وي بر زبان فارسي و زبان و ادبيات عرب تسلط و چيرگي بيمانندي داشته است.
لغاتي را كه در اين ترجمه كهن آمده است به چند بخش ميتوان تقسيم كرد:
1ـ واژههاي ناشناختهاي كه برخي از آنها در متون پهلوي ديده ميشود.
2ـ صورتها و كاربردهاي خاص صرفي كه تنها در اين متن به كار رفته است.
3ـ كلماتي كه در اين متن آمده و در دستنوشتهاي كهن فارسي جاي جاي ديده شده است.
با گستردگي واژگاني اين متن ممكن نيست كه بتوان در اينجا فهرستي از همة واژههاي آن به دست داد. از اين روي تنها نمونههايي از آن را ميآوريم:
1ـ واژههاي ناشناختهاي كه برخي از آنها در متون پهلوي آمده است:
«و كل شي احصيناه في امام مبين: و هر چيزي بياماريديم آنار در لوحي محفوظ» يس / 12 «لقد اخصيهم و عدهم عدا: بياماريد ايشانرا و بشمرد ايشانرا شمردني» مريم / 94
نگاه كنيد به: واژهنامه مينوي خرد، ص 43.
واژهنامه بندهشن، ص 50، 51، 61.
«لا يسمعون فيها لغوا: نيشنند در آن اكار» مريم / 62
«والغوافيه لعلكم تغلبون: و اكار گوهيد در آن شايد كشما غلبه كرده شيد» فصلت / 26
«اكار» و «اكاري» در متنهاي فارسي ميانه به تكرار ديده شده است ولي در نوشتههاي فارسي پس از اسلام حتي يك مثال از براي آن به دست نيامد. بنگريد به: واژهنامه بندهشن، ص 38. واژهنامه گزيدههاي زاداسپرم، ص 56. واژهنامه مينوي خرد، ص 36. ترجمة چند متن پهلوي، ص 92.(30)
«وهم في غفلة و هم لايومنون: و ايشان در بارخواري هند و ايشان نميگرويند» مريم / 39
«قدكنا في غفلة من هذا بل كنا ظالمين: بوديم در بارخواري ازين بل بوديم ستمكاران.» انبياء / 97.
بدس بريدن، بدست: تهديد كردن، تهديد.
«قيما لينذر باساً شديداً: تا بدس برد از عذابي سخت» كهف / 2
«فكيف كان عذابي و نذر: چون بودعذاب من و بدست من» قمر / 16
مترجم همه جا در برابر «انذار» و واژههايي كه از اين ريشهاند «بدس» و «بدست» را به كارگرفته است. درمتون پهلوي مصدر «پدسيادن» «پدستيدن» به معني تهديد كردن و انذار است: «واژهنامه گزيدههاي زاد اسپرم، ص 377) و «پدستگ كردن» به معني قول دادن و نذر كردن: (واژهنامه بندهشن، ص 414).
«ولا يشركت بعبادة ربه احدا: و شريك مگير به پرستون كردن خداوند اوي يكي را» كهف / 110.
«ومن يستنكف عن عبادته و يستكبر: كسي ننگ دارد از پرستون كردن اوي و بزرگ منشتي كند». نساء / 172
اين واژه هم در هيچ يك از فرهنگهاي در دسترس ضبط نشده و در متون موجود هم ديده نشده است. «برستون كردن» در برابر «عبادة» به كار گرفته شده است. در برخي از متنهاي قرآني تعبير بيستون شدن، بيستون گشتن آمده است كه در معني مخالف «عبادة» يعني «كفر» «جحد» و... استفاده شده است. ظاهراً «بر» و «بي» در مقام دو پيشوند معني اثبات و نفي را در اين تركيبها نشان ميدهد. شگفتآورست كه دراين ترجمه حتي يكبار «بيستون كردن» به كار نرفته است.
2ـ نمونههايي از صورتها و كاربردهاي خاص صرفي كه تنها در اين متن به كار رفته است. با ذكر مثال از پنج فعل زير:
آمدار: آتي، مريم / 18.
آتية، حجر / 85.
بهم آمداران: مجتمعون، شعراء / 39.
بيرون آمداران: بارزون، غافر / 16.
ديره آمدار: ملاق، حاقه / 20.
پيش آمدار: مستقبل، احقاف / 24.
بدس بردار: منذر، رعد / 7.
بدست برداران: منذرون، شعراء / 208.
پي برداران: مقتدون، زخرف / 23.
دست برداران: الفائزون، توبه / 20.
ره برداران: مهتدون، نعام / 82.
بونده داداران: موفون، هود / 109.
پند داداران: الواعظين: شعراء / 136.
روزي داداران: رازقين، مائده / 114.
گواي داداران: شاهدين، توبه / 17.
خوار شداران: صاغرون، توبه / 29.
خوش كامه شداران: المطوعين: توبه / 79.
در تاريكي شداران: مظلمون، يس / 37.
رامشتي شداران: فاكهون، يس / 55.
گمامند شداران: الممترين، انعام / 114.
نرم شداران: مسلمون، آل عمران / 84.
نيك بخت شداران:المفلحون، آل عمران/4.
يكتا كرداران: المخلصين، صافات / 40.
كناران: فاعلون، يوسف / 61.
ايادكناران: الذاكرين، هود / 84.
بازي كناران: لاعبين، انبياء / 16.
بانگ كنار: موذن، اعراف / 44.
پاكي كناران: المطهرين، توبه / 108.
پيشي كناران: السابقون، توبه / 10.
دردمند كنار: اليم، آل عمران / 177.
رازان كناران: النجوي، اسراء / 47.
3ـ نمونههايي از كلمههايي كه دراين متن آمده و در دست نوشتهاي كهن فارس جاي جاي ديده شده است:
برمرداشتن: چشم داشتن، انتظار كشيدن، منتظر بودن.
«ويتربص بكم الدوائر عليهم دائرة السوء: و مي برمردارد به شما سختيها و ريشان باد گشتارگدي» توبه / 98.
«و منهم من ينتظرو ما بد لوا تبديلاً: و زيشان هست كي مي برمدارد و بدل نكردند بدل كردني.» احزاب/ 23
بنگريد به: ديوان عثمان مختاري،(31) ص 169 و 253 و 261 مصادر اللغه، ص 72.
چشم ديدي: نمايش، ديدن، ديدار، به چشم آمدن.
«ولا تكونوا كالدين خرجوا من ديار هم بطرا و رئاءالناس: مبيد چون ايشان كبيرون شدند از خانها ايشان بهنبارده و چشم ديدي مردمان.» انفال / 47.
«والذين ينفقون اموالهم رئاءالناس: ايشان ميخزين كنند مالها ايشان به چشم ديد مردمان.» نساء / 38
بنگريد به: واژهنامه بندهشن، ص 166، تاريخ سيستان،(32) ص 106.
خليش: لاي ولوش و لجن.
«خلقنا الانسان من صلصال من حمامسنون: بيافريديم انسان را گلي خشك از خليشي گنده» حجر/26
كامستن: خواستن، نزديك بودن.
«ماكاد يزيغ قلوب فريق منهم: كامست كه بگردد دلها گرهي زيشان.» توبه / 117.
«وكادوا يقتلونني فلاتشمت بيالاعداء: و كامستند كه بكشند مراوشاد كامه مكن بيدشمنان.»
بنگريد به: طبقات الصوفيه،(33) ص 150 و 239 و 427، كشفالاسرار، ج 1، ص 228، ج 3، ص 726، ج 5، ص 231.
* گست: زشت، بد.
«خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً عسي الله ان يتوب عليهم: بياميختند عملي نيك و ديگري گست شايد خداي كتوبه پذيرد وريشان.» توبه / 102.
«لقد جئت شيئا نكراً: آوردي چيزي گست» كهف / 74.
«ويوم القيمة هم من المقبوحين: و روز رستاخيز ايشان از گست رويان بند.» قصص / 42.
نگاه كنيد به ترجمة تفسير طبري، ص 1267
ديوان ناصرخسرو(34)، ص 374، ديوان مسعود سعد سلمان، ص 681، ديوان سنائي، ص 391، خوابگزاري، ص 58، ديوان عبدالواسع جبلي، ص 669.
گسيد كردن: روانه كردن، فرستادن.
«فامساك بمعروف او تسريح باحسان: و از گرفتن به نيكوي كردن يا گسيد كردن بنيكوي».
«فامسكوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف: و از گيريد ايشانرا بنيكوي يا گسيد كنيد ايشانرا بنيكوي.» بقره / 231.
بنگريد به: ترجمة تفسير طبري، ص 659 ـ 793 ـ 795 ـ 1426 ـ 1430، گزارهاي از بخشي از قرآن، ص 46.
«فسيحوا فيالارض اربعة اشهر: برويد در زمين چهارمايگان» توبه / 2.
«ان عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهرا: شمار مايگانها نزديك خداي دوازده مايگان است» توبه / 36
بنگريد به: تفسير قرآن پاك(35)، ص 68، تاريخ ضوض.
سيستان، ص 267.
اين يادداشت كوتاه، اندكي است از بسيار و نمونهاي است از واژههاي بيشمار اين برگردان كهن و ارجمند، و نميتواند نمايشگر ارزش ادبي اين ترجمه باشد.
يك مجلد از سه جلد اين كتاب به برابرهاي واژگان قرآني به فارسي و فارسي به عربي اختصاص يافته است كه هيچ پژوهندهاي از آن بينياز نيست.
گذشته از ايمان و اعتقاد به نفس كار و ياري و پشتيباني خداوند اين كتاب، بيش از هرچيز و هركس، نگاه پاك و ياد و خاطره برادرم «محمد» تمامي خستگيها را برايم گوارا ميكرد و ياور و پشتيبان من بود، يادش گرامي باد.
لسان التنزيل، به كوشش دكتر مهدي محقق، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
1ـ مقدمة برهان قاطع، فرهنگهاي پارسي، ص 67.
2ـ علم و تمدن در اسلام، ترجمة احمد آرام، تهران، 1350. قراضة طبيعيات، منسوب به شيخ رئيس ابوعلي سينا، ص 25، 26، 27، 28، 29 و... مقدمة كتاب. تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ادام متز، ترجمة عليرضا ذكاوتي، اميركبير، 1362. فرهنگ ايران و تأثير آن در تمدن عرب، دكتر محمد محمدي.
3ـ فراهم آوردن يك كتاب، در شناخت قرآنهاي مترجم و كوشش و تلاشي كه ملت ايران در قرون مختلف براي حفظ زبان فارسي نمودهاند از كارهاي بسيار ضروري است.
4ـ گزارهاي از بخشي از قرآن كريم، تفسير شفشي، به كوشش دكتر محمدجعفر يا حقي، بنياد فرهنگ ايران.
5ـ متني پارس از قرن چهارم، دكتر احمد علي رجايي بخارائي، آستان قدس رضوي.
6ـ فرهنگ لغات قرآن، دربارة قرآن مكتوب به سال 556 هجري، تقي بينش، آستان قدس رضوي، 1355.
7ـ نامة آستان قدس، شمارههاي 33، 34، 35، 36، شمارة مخصوص. خرد و كوشش، شمارة 13، مرواريدهاي در صدف، محمدجعفر ياحقي.
8ـ دكتر نصرالله پور جوادي سرپرست مركز نشر دانشگاهي كه در تهيه عكسهايي از نسخههاي كهن آستان قدس رضوي از هرگونه كمك و ياري دريغ نورزيدند سپاسگزار است.
9ـ تفسير ابوالفتوح رازي، به اهتمام مهدي الهي قمشهاي، ده جلد، 1335ـ1336، چاپ سوم، به تصحيح ميرزا ابوالحسن شعراني، كتابفروشي اسلاميه.
10ـ كشفالاسرار وعدة الابرار، انتشارات دانشگاه تهران، شماره 158، تهران، 1331 هجري شمسي.
11ـ ترجمه و قصههاي قرآن، به سعي و اهتمام دكتر يحيي مهدوي ـ دكتر مهدي بياني، انتشارات دانشگاه تهران، شماره 537.
12ـ ترجمة تفسير طبري، به تصحيح و اهتمام حبيب يغمايي، طهران، 1339 شمسي، انتشارات دانشگاه تهران، شماره 589.
13ـ تفسير قرآن پاك، چاپ عكسي 1344، چاپ سربي 1348 به كوشش و توضيح و تعليق علي رواقي.
14ـ تفسير قرآن كريم، ابوبكر عتيق نيشابوري، تهران، 1345، سلسلة نسخههاي عكسي.
15ـ تفسير قرآن مجيد (كمبريج) به تصحيح دكتر جلال متيني 1348.
16ـ تفسير نسفي، دكتر عزيزالله جويني، 1354.
17ـ ترجمة قرآن موزة پارس، به تصحيح علي رواقي، 1355.
18ـ تفسير بصائر يميني، به تصحيح علي رواقي، 1359.
19ـ احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ترجمة دكتر علينقي منزوي، 1361، ص 377.
20ـ همان كتاب، ص 489، 490، 491، 544 و 695.
21ـ همان كتاب، ص 490.
22ـ تاريخ الادب العربي، بروكلمان، عبدالحليم النجار، ج 2، ص 128 مقدمة برهان قاطع، ص 65 ـ 66 ـ 67 نوشتة سعيدنفيسي.
23ـ ترجمة تفسير طبري، به تصحيح حبيب يغمايي، از انتشارات دانشگاه تهران. (طبري) ترجمه و قصههاي قرآن، به اهتمام دكتر يحي مهدوي ـ دكتر مهدي بياني. دانشگاه تهران. كشفالاسرار و عده الابرار، به كوشش علي اصغر حكمت، دانشگاه تهران. (كشف) تفسير نسفي، به تصحيح دكتر عزيزالله جويني، بنياد فرهنگ ايران. (نسفي) تفسير ابوالفتوح رازي به كوشش ميرزاابوالحسن شعراني، كتابفروشي اسلاميه.
24ـ گزارهاي از بخشي از قرآن كريم (تفسير شفتشي) به كوشش دكتر محمد جعفر ياحقي، بنياد فرهنگ ايران.
25ـ الدررفي الترجمان، به تصحيح دكتر محمد سرور مولائي، مركز انتشارات علمي و فرهنگي.
26ـ ترجمة قرآن موزة پارس، به كوشش علي رواقي، بنياد فرهنگ ايران. تفسيري بر عشري از قرآن مجيد، به تصحيح دكتر جلال متيني، بنياد فرهنگ ايران.
27ـ تفسير مفردات قرآن، به تصحيح دكتر جلال متيني، بنياد فرهنگ ايران.
28ـ واژههاي «نمود» و «نمون» در ترجمههاي كهن قرآن به فارسي در برابر «وحي» آمده است. بنگريد به ترجمة تفسير طبري: ص 577، 958، 988.
29ـ واژهنامة مينوي خرد، تأليف دكتر احمد تفضلي، بنياد فرهنگ ايران. واژهنامه گزيدههاي زاد اسپرم، تأليف دكتر مهرداد بهار، بنياد فرهنگ ايران. واژهنامة بندهشن، تأليف دكتر مهرداد بهار، بنياد فرهنگ ايران.
30ـ ترجمة چند متن پهلوي، ملكالشعراء بهار به كوشش محمد گلبن، مركز نشر سپهر.
31ـ ديوان عثمان مختاري، به تصحيح استاد همائي، بنگاه ترجمه و نشر كتاب. فرهنگ مصادراللعنه، به تصحيح دكتر عزيزالله جويني، موسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1362.
32ـ تاريخ سيستان، به تصحيح ملكالشعراء بهار. گرشاسب نامه به تصحيح يغمائي.
33ـ طبقات الصوفيه، به تصحيح عبدالحي حبيبي قندهاري، چاپ افغانستان.
34ـ ديوان ناصرخسرو، به تصحيح مجتبي مينوي، دكتر مهدي محقق، دانشگاه تهران. ديوان مسعود سعد سلمان، به كوشش رشيد ياسمي. ديوان سنايي به تصحيح مدرس رضوي با چاپ دوم. خوابگزاري، به تصحيح ايرج افشار، بنياد فرهنگ ايران. ديوان عبدالواسع جبلي، به تصحيح دكتر ذبيحالله صفا، دانشگاه تهران.
35ـ تفسير قرآن پاك،به تصحيح علي رواقي، بنياد فرهنگ ايران سال 1348.